ترنم باران بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.
| ||
افسانه ی رود با تبار باستانی ایش آفتاب را در کویر می نشاند. استاد منصور خورشیدی .............. این روزها زمین دل خشکیده است رود افسانه ای بیش نیست دل عطشان در پی جرعه ای مهر و عشق دست به دامان برکه شده است غافل از اینکه دریای آرامش در گوشه ای از دل نهان است. غرق شو در دریای بی کرانش تا آفتاب غفلت و ناامیدی را در کویر به تبعید فرستی. دل نوشته ی باران |
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |