ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

مشاعره: افسانه ی رود


 افسانه ی رود

 با تبار باستانی ایش

 آفتاب را در کویر می نشاند.


 استاد منصور خورشیدی

 ..............


 این روزها 

  زمین دل خشکیده است

 رود افسانه ای بیش نیست

 دل عطشان در پی جرعه ای مهر و عشق

 دست به دامان برکه شده است

 غافل از اینکه دریای آرامش

 در گوشه ای از دل نهان است.


 غرق شو در دریای بی کرانش

 تا آفتاب غفلت و ناامیدی را

 در کویر به تبعید فرستی.


 دل نوشته ی باران

نظرات 2 + ارسال نظر
a شنبه 6 آبان 1391 ساعت 12:44 ب.ظ http://didareashena.blogsky.com/

خدایا!
اگر هر که را تو از انسان می‌ستانی، خود جایش نمی‌نشستی
چه سخت بود بریدنها و از دست دادن‌ها

ممنونم دوست شاعر زیبا بود درود.

طاها شنبه 6 آبان 1391 ساعت 03:31 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام
باران می کوبد شیشه را
او هوای خانه دارد
من هوای باران

سلام دوست نویسنده و شاعر
مرسی زیبا بود آفرین بر شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد