ترنم باران بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.
| ||
یک شب بارانی پشت پنجره ی انتظار خیره به کوچه ی خیس و تاریک آمدنت، به لمس قطرات بارانی که پیرهن حضورت را خیس میکنند حسادت میکنم... به ستاره ی چشمک زن که هر شب نگاهت به اوست، به ماه که تنها مونس توست. ای که تمام عشق را می سازی به چه رسم و زمانی تو را خواهم یافت؟... چشمان عاشق امیدم هر شب کوچه آمدنت را سو سو می زند. می دانم که شبی از پس کوچه ی دلتنگی می آیی، می دانم که شبی شانه ات تکیه گه ام خواهد شد، آغوشت امن گاهم... می دانم که می آیی... دل نوشته ی باران |
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |