ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

جای خالی



و چقدر جای خالیشان درد دارد
دردی بی درمان...

کاش نمی آمدند
که رفتن معنا گیرد
و درد تنهایی و دلتنگی در دلم بپیچد...

اما چه سود که دست رفتن تکان دادند و دور شدند
و چشمانم به رفتنشان خیره و بارانی...

هنوز هم دلتنگیهایم بر جای خالیشان دست میکشد
و آه حسرت خاطرات شیرین را دارد...

به خود که می آیم
دستان تنهایی مرا در آغوش گرفته
و غرق نوازش دلتنگی شده ام.

چقدر دلم آغوش میخواهد
آغوش خدایم...

کاش میشد پرواز کرد
به دور دستها
جایی که خدا باشد و من
به دیاری که غم و دلتنگی معنایی نداشت
من باشم و حس رهایی و آرامش...


دل نوشته ی باران

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 09:26 ب.ظ

هر انسان روزنه ای است به سوی خداوند، اگر اندوهناک شود... اگر به شدت اندوهناک شود.
(روی ماه خداوند را ببوس _مستور)(

سپاس از نوشته ی قشنگتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد