ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

بی پناهی دلتنگی هایم...

دلتنگیهای بی پناهم...


میان سنگینی بغض تنهایی ام،


خفه شده اند.


بی انصاف!


شانه هایت را کم دارم


می فهمی؟!


باران

ویار تو...

دلم ویار تو را دارد،


اگر نیایی...


غم دوریت در دلم پیچ میخورد


و دلتنگیهایم را


در چشمان بی رمقِ انتظارم  بالا می آورد!


باران

اعتیاد به تو...


ثانیه های بی تو درد دارد.


هوای بی تو درد دارد.


لعنتی وجودت چه مخدریست

که تمامم بی تو درد شده است؟!


باران

قاتل عشق...


دوست داشتن را...

به صُلابه ی هم آغوشی کشیده ای.


پرنده ی عشق را...

در قفس هوس زندانی کرده ای.


تو روح احساس را کشته ای!


قاتل تمامم تو بودی می فهمی؟!


باران

سوز دل...

دلم می سوزد...

از دوستت دارم هایی که

تنها بغض و دلتنگی را

برایم به یادگار گذاشته اند!


باران