آن روز ...
از پشت پنجره تو را می پا ییدم
از شرم چشمانم به ماهیان حوض
اماتمام نگاه قلبم به تو بود
تو در هوای من پرواز می کردی
اما مندر آسمان قلبت پر گشودم
و دلم را به آسمان دلت گره می زدم
همچو زنجیری رویاهایم رابا تو می بافتم
من از آن پنجره ی انتظار
هر روز به حوض خیره می شدم
تا نگاهت را به پنجره ام دنبال کنم
منتظرت خواهم ماند
که تو از کنار آن حوض
و من ازپشت آن پنجره ی انتظار خود را برهانیم
با هم در آسمان عشق اوج بگیریم
و همچو ماهیان حوض در کنار هم شنا کنیم.
دل نوشته ی باران