ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

کبوتر

 

 ای کاش کبوتری بودم  

 پر می کشیدم سوی حرمت 

 

 اوج میگرفتم در آسمان صحن شفاعتت  

 که در آن هر کسی نغمه ای از زندگی می خواند  

 از درد ...رنج...غصه ...دوری...  

 ای کاش کبوتر حرمت بودم  

 و هر غروب همراه با صدای نقاره ها   

 هم صدا آواز دعا می خواندم  

 بالهایم را می گشودم  

 و همچو کبوتران حرمت  

 دور گنبد طلایی ات می گشتم  

 و همچو کبوتران روی زمین پر مهرت می نشستم  

 تا آن رهگذران با دلهایی پر از نیاز   

 برایم دانه ی نذر محبت تو را می پاشیدند.  

 

 دل نوشته ی باران

نظرات 1 + ارسال نظر
آزاده چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 12:36 ق.ظ

نوشته هاتو دوست دارم عزیزم

مرسی آزاده جوووونم از محبتت
نظر لطفتونه عزیز دلم و ممنونم که سر میزنی و میخونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد