م : میم مثل مادر... محبت ... مهر...
مهربانی را فقط در تو یافتم مادر
الف : الفبای عشق را از تو آموختم مادر
د : دُر دو چشمانم تویی ... دانستی؟!...
ر : رنج و دردم را تو به جان خریدی ...
اما...
من ندانستم!...
تو چه دُر و گوهری .
.
افسوس که دیر عشقت را یافتم !...
وای بر من نامهربان...
که هر چه کوشم ذره ای از مهرت را
نتوانم به جبران پس دهم ! ...
دل نوشته ی باران
زیبا بود ....
افسئس که ناخواسته فرصت ها از دستانمان بروند...افسوس...
مرسی حبس نفس جان
بله بعضی اوقات فرصتها از دست میروند ...اما... باز جای جبران هست
کافیه آدم بخواهد ... و بجای افسوس بفکر جبران باشد.
مادر ...
یک فرشته ی زمینی هست و نایاب
.
در کودکی تو بودی که تیمارم کردی
و مرا از کودکی گذر دادی
به امروز و فرداها رساندی
آری...
اکنون تو پیر شده ای ولی پیر ی ات هم زیبا ست
موهای سپیدت و چروک صورتت
نشان از گذر عمر و گذشت از جوانی ات است
که در راه بزرگ شدن من فدا کردی
.
مادر فدای خاک پایت ...
که تو زیباترین و قشنگترین هدیه ی پروردگاری.
هم عکس
هم شعر
هم شاعر
همگـــــــــــــــــــییییییییی لایک دارن
مرسییییییییییییییییی
ممنون از محبت و مهربونت زهرا جونم