باز باران...
با ترنم زیبایش
خبر از زیبایی و آرامش صبح را
به من نوید می دهد
.
قطرات باران...
که باعشق
خود را به پنجره ی کوچک و تنهاییم می کوبند
مرا بسوی خود فرا میخوانند
.
به زیر باران می روم ...
تا خیس شوم با بارش مهر و عشق خدایی
.
رها می شوم از تنهایی
بارانی میشوم در زیر قطرات مهر خداوندی
.
وای چه حس زیبایی ...
آرامش را
با هر ضربه ی قطره باران
بر صورتم احساس می کنم
دستانم را باز می کنم
چشمانم را می بندم
تا فقط ترنم زیبای بارش عشق را
گوش فرا دهم
و خیس خیس
احساس کنم
موج عظمت و دوست داشتن پروردگارم را
.
باران ببار...
برقلب و روح مان
ببار عشق را
مهربانی را
.
و بزدای رشک را
غرور و تکبر را
بی عشق بودن را ...
دل نوشته ی باران