ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

دیدی ؟!...

دیدی اشک های شبانه ام

بدون لبخند نماند!


دیدی چشم به راهیم

بی مسافر نماند!


دیدی خزان دلتنگی ام

بی بهار نماند!


دیدی بی تو بودن

چه زود به سر رسید!


دیدی چشمان مغموم از انتظارم

چگونه برق شادی گرفت!


دیدی امیدم

چگونه با عشق تو جان گرفت!


عزیزتر از جانم

می دانستم رفتنت آمدن دارد

.


می دانستم رضایم

برای آرامش دل طوفانی از دلتنگی و دوری اش

روزی خواهد آمد.


دل نوشته ی باران


امروز بهترین و قشنگترین خبر زندگیم رو شنیدم خبر درست شدن کار برادر عزیزتر از جانم ،رضای مهربونم که انشالا کمتر از یک سال بر میگرده و میبینمش . خدایااااااااااااااااااااااا شکرت ، شکرت که بلاخره صدامو شنیدی . میدونستم خدای مهربونم و اهل بیت بخصوص امام حسین صدامو میشنون امامی که هر سال ب نیتی نذری خاص رو ادا میکنم و دلمو شاد میکنه



تو نیستی اما...

تو نیستی وُ من...

چشم هایم را بجز دیدن روی ماهت می بندم

.

تو نیستی وُ من

گوش هایم را جز شنیدن صدای دلنشینت می گیرم

.

تو نیستی وُ من

تمام واژه های احساس را در صندوقچه ی دل پنهان می کنم


برای روز آمدنت


 به همین زودی.


دل نوشته ی باران

اسارات

تنهایی مرا به اسارت گرفته


تنها آغوش توست که آزادم می کند

.


هوای تو را کم دارم،


بغض بی تو


قصد بریدن نفس بی جانم را دارد

.


بی تو حسرت ها به دل عاشقم پوزخند می زنند


بی انصاف


شکنجه و مرگم را نمی بینی؟!


دل نوشته ی باران

تنهایی ام می لرزد...

تنهایی ام می لرزد


هوای بی تو سرد است،


تن سردم حسرت تو را به تن کرده است،


کمی آغوش محبت


و دستان نوازشگر مهربانیت را می خواهم


قرض می دهی؟!


دل نوشته ی باران

باران اشک



به جبران ...


اشک های طفلان تشنه ی کربلا


گلوی پاره پاره ی خشک علی اصغر


رشادتهای علی اکبر


دستان بی آب عباس


نگاههای حسرت بار برای جرعه ای آب

 

بی آبی...


عطش...


ضجه ی مادران...


خون های ریخته...


تمام تاسوعا و عاشوراهای زمانه


آسمان باران اشک می ریزد.


دل نوشته ی باران

خسته از تو گفتن...

آهای لعنتی!...


از تو گفتن ها خسته ام...


انتظار آرزوی تو، بودنت، داشتنت، به سر رسیده!


تا تو به او تبدیل شدنت فاصله ای نیست


زودتر بیا!...


و به کابوس تو، من، او،  هایم  خاتمه بده .


دیگر کاسه ی صبر داشتنت لبریز شده است


می فهمی؟!


92/8/9

دل نوشته باران


دره ی غم


نبودنت تمام روح و دلم را


به قعر دره ی غم پرتاب کرده،


تا کی به انتظار دستان نجات بخشت بنشینم؟!


92/8/9

دل نوشته ی باران

اشک و لبخند بیداریم...

کاش بیداریم با نوازش انگشتان محبت تو آغاز می شد


و اشک هایم با لبخند پر عشق تو خاموش می شد!


92/8/9

دل نوشته ی باران

بالش تنهایی ام

هنوز هم شب ها...

بالش تنهایی ام

اشک هایم را به آغوش می کشد،


و تنها شاهد چشمان پر تمنا از خواستن توست...


92/8/9/

دل نوشته ی باران

گذشت یک عمر از زندگیم...

کاغذ خاطره ها...

 بر میز گذشته،

و نگاه مغموم حالم

به آینده ای مبهم!


یک فنجان بغض یخ زده از فراموشی،


چشمان منتظر پر از اشک،


گذشت یک سال دیگر از عمر زندگی بی تو را به رخ می کشد!


92/8/9

دل نوشته ی باران