ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

زخم رفتن


زخم رفتنت کاری بود،

تنها درد خاطره ها و دوست داشتن هایت

برایم باقی مانده است.


دل نوشته ی باران

روز عشق مبارک

چشمه ی مهر جوشید،

کوه وفا استوار گشت،

دریای دوست داشتن خروشید،

ایثار جان فشانی کرد،

جوانه ی احساس رویید،

و نوزادی بنام عشق متولد شد.


دل نوشته ی باران


سپندارگان ، روز عشق و مهر بر دوستان مهربونم  مباااااااااااااااااااااارک

تولد شکوفه ام مبارک

ش: شبنم ذوق بر گلبرگهای اشتیاق چکید

و شکوفه ی سپید محبت شکوفت.


ک: کتاب زندگی را که برگ می زنم

به قشنگترین برگ هستی می رسم

که وجود تو را قلم زده است.


و: ورد کدام جادوی عشقی

که خالقت بر هستی خوانده است؟!


ف: فرشته ی مهربانم

بالهای عشق و مهر و امیدم

با مژدگانی تولد تو

جان پرواز گرفت.


ه : هوش از سر گیتی پرید

آندم که شکوفه ی محبت و عشق

عطر نفس هایش را به هستی نوید بخشید.


دل نوشته ی باران


شکوفه ی عزیزم با تاخیر زیاد 15 بهمن زاد روزت مباااااااااااااارک

با کلی شرمندگی و معذرت خواهی بابت تاخیر عزیز دلم منو ببخش

یک شب بارانی


 یک شب بارانی

 پشت پنجره ی انتظار

 خیره به کوچه ی خیس و تاریک آمدنت،

 به لمس قطرات بارانی که

 پیرهن حضورت را خیس میکنند حسادت میکنم...


 به ستاره ی چشمک زن

 که هر شب نگاهت به اوست،


 به ماه که تنها مونس توست.


 ای که تمام عشق را می سازی

 به چه رسم و زمانی تو را خواهم یافت؟...


 چشمان عاشق امیدم

 هر شب کوچه آمدنت را سو سو می زند.


 می دانم که شبی

 از پس کوچه ی دلتنگی می آیی،


 می دانم که شبی

 شانه ات تکیه گه ام خواهد شد،

 آغوشت امن گاهم...


 می دانم که می آیی...


 دل نوشته ی باران

مرگ عزیزم

ای جان جانانم

کجاست آن شکر خنده هایت

که دلم قند آب میشد از دیدنش؟!


کجاست آن گرمی صدایت که عزیز بابا صدایم می زدی؟!


کجاست آن نگاه معصوم زیر چروکهای رنج کشیدنت

که قامت بزگ شدنم را دنبال می کرد؟!


کجاست جای بوسه های عشق پدرانه ات که خشک میشد بر گونه های نیازم؟!


کجایی که این همه نبودن ها و خاطره ی بودن

در پیچ و تاب موهای زندگیم می پیچد!


ای عزیزتر از جانم هر جا که هستی

روح بودنت را در آغوش دلم میفشارم.


بند می زنم یاد و خاطرت را به دل خالی از حضور را...


برگهای دفتر خاطرات بودنت را

هر روز برگ میزنم

که نکند باد نسیان و فراموشی

تنها یادگارت را از من بگیرد!


ای مهربان آموز مهربانم

مرگ تو را به امانت برد

خاک بستری شد برای جسم حضورت

اما بستر ابدیت دل من است.


بابابزرگ عزیزتر از جانم

به خدای بخشایش و صبوری میسپارمت. روحت را به قایق آرامش پروردگار میسپارم



 دل نوشته ی باران



شکوفه ی باران



 تا افق های دور

 روی بادبان های بلند

 در سینه ی سپید کوه

 شکوفه بکارید

 باران می آید.


 استاد منصور خورشیدی

............................


 شکوفه های سپید قله مهرت

 جهان را عطرآگین کرده

 باران از مشام بوی مهر توست

 که هر سوی این سرزمین سرک می کشد.


  دل نوشته ی باران


انقراض احساس...


صداقت را زنده به گور کرده اند،

مهر ومحبت را سلاخی،

وفا را متروک،

عشق را سنگ سار،

و دل را به مرگ محکوم کرده اند...


این چه عدالت گاهیست

که احساس را به انقراض کشانده؟!...


دل نوشته ی باران


بگشا پنجره ی دل را...

 

 

 در کوچه های دلتنگ برون

 پی چه می گردی؟!


 عشق را جویا شو

 در کوچه ی پهناور دل

 چشم براهی کن

 زیر پنجره ی باز نشده.


 منتظر...

 به روی نسیم مهربانی ها

 بگشا پنجره دل را رو به باغ مهر و صفا،


 پس بزن پرده ی غفلت را

 عشق در دل توست

 در همین نزدیکی

 فریادش کن

 از جان و دل

 و نیم نگاهی از امید

 تا بتازد سوی دل

 عطر آگین کند خانه دل...


  دل نوشته ی باران

گذرگاه دلتنگی

 

 

‫ در گذرگاه دلتنگی

‫ تمام غصه ی دوری و فراق عزیزم را می گریم،

‫ و زمین حسرتها را

‫ با آرزوهای طول و دراز چنگ می زنم

‫ تا مشتی از داشتن هایش را به دست بگیرم،

‫ حسرت دیدارعزیزم را

‫ آرزوی بودن

‫ و داشتن او

‫ در کنارم

  .

‫ و لمس قطرات مهربانیش

‫ بوییدن عطر حضورش

‫ و دیدن گل خنده هایش

  .

‫ میدانم!...

‫ میدانم

‫ روزی رسد که یا رب گفتن هایم...

‫ دلتنگی و اشکهای دلتنگیم...

‫ ابر غصه ام را طوفانی می کند

‫ و بارانی می آید از سوی دوست

‫ باران مهربانی

‫ که اشکهای دلتنگیم را

‫ می شوید

‫ و شبنم لبخند را بر لبانم می نشاند

  .

‫ شکر می گویم خدایی را

‫ که مهر و صبوری را نشانی گذارد،

‫ و پیغمبر دوستی را

‫ برای آرامش دل ناآرامم فرستاد.


 دل نوشته ی باران


تقدیم به داداش عزیزم که خیلی دلتنگشم

شب یلدا

 

 

 گویند شب یلدا بلندترین شب سال است

 اما ندانستند که برای من

 هر روز و هر شب بی تو

 طولانیترین است.


 دوری تو هر لحظه

 برابر با صدها شب یلداست.

 نه به شیرینی آن،

 دوری تلخ است

 اما شوق وصال شیرین.


 و به امید شب یلدایی که کنار هم

 انار دون شده ی عشق

 و هندوانه قاچ شده ی خوشبختی را

 به عشق با هم بودن میل کنیم.


 دل نوشته ی باران