وقتی دلتنگ می شوی ...
وقتی خود را تنها می بینی
وقتی فریادت در گلو خفه شده است
وقتی با دل گرفته ات ...
تمام دنیا برایت هیچ می شود
به که بگو ای؟!!!
به که پناه ببری؟!!!
کلمه کلمه اینها در دل آتش گرفته... خاکستر می شوند
دود می شوند.
چون کسی نیست فریادت را بشنود...
فقط سکوت... سکوت... دلتنگی... خستگی...
تمام زندگی ات شده است.
آه...
به خود می نگری...
و تنها با خدایی درد و دل می کنی ...
که حسش می کنی ... اما نمی بینی
لمسش می کنی با تمام وجود.
ای کاش می شد خدا رو دید و بغل کرد
و یک دل سیر در آغوشش گریست
و آرامش یافت.
اما می دانم کسی فریاد دلم را نخواهد شنید...
بجز او که تنها مونس
تمام سالها تنهایی و دلتنگیم.
دل نوشته ی باران
آخر همه این قصه ها تو می مانی و خدا و مهتاب. پوست ترد زمان می شکافد کودکی از پشت شاخه های فراموشی برایت دست تکان می دهد. تمام دوست داشتن هایی که برای وقت مبادا کنار گذاشته ای را یادت هست .دستانش را بگیر انگشتانش آغوش ترانه های دلتنگی توست نفسش بوی خدا می دهد... چقدر آفتابگردان بودن برای چینن خدایی لذت بخش است...
مرسی دوست عزیز عالی بود لذت بردم
دلتنگی تنها واژه ایست که هر انسانی را شکننده می سازد.
مرسی دوست عزیز که سر میزنید و میخونید. بله واقعا دلتنگی دل آدم رو میشکنه
سلام گلم
خیلی شعر زیباییه
خیلی زیبا بود که در مورد خدا شعر گفتی
خدا رو بغل بگیری و ببوسی و ذوب بشی
سلام عزیز دلم مرسی که در کنارم هستی و میخونی. خوشحالم از حضور گرم ومهربونت
اره مه سیما جونم واقعا ای کاش میشد