ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

ترنم باران

بوی شعر... بوی نم خاک هوای تو... مستم کرده است. غزل های شعرم... تو را می سرایم... با ترنم بارانی تازه.

شکوفه ی باران



 تا افق های دور

 روی بادبان های بلند

 در سینه ی سپید کوه

 شکوفه بکارید

 باران می آید.


 استاد منصور خورشیدی

............................


 شکوفه های سپید قله مهرت

 جهان را عطرآگین کرده

 باران از مشام بوی مهر توست

 که هر سوی این سرزمین سرک می کشد.


  دل نوشته ی باران


انقراض احساس...


صداقت را زنده به گور کرده اند،

مهر ومحبت را سلاخی،

وفا را متروک،

عشق را سنگ سار،

و دل را به مرگ محکوم کرده اند...


این چه عدالت گاهیست

که احساس را به انقراض کشانده؟!...


دل نوشته ی باران


بگشا پنجره ی دل را...

 

 

 در کوچه های دلتنگ برون

 پی چه می گردی؟!


 عشق را جویا شو

 در کوچه ی پهناور دل

 چشم براهی کن

 زیر پنجره ی باز نشده.


 منتظر...

 به روی نسیم مهربانی ها

 بگشا پنجره دل را رو به باغ مهر و صفا،


 پس بزن پرده ی غفلت را

 عشق در دل توست

 در همین نزدیکی

 فریادش کن

 از جان و دل

 و نیم نگاهی از امید

 تا بتازد سوی دل

 عطر آگین کند خانه دل...


  دل نوشته ی باران

گذرگاه دلتنگی

 

 

‫ در گذرگاه دلتنگی

‫ تمام غصه ی دوری و فراق عزیزم را می گریم،

‫ و زمین حسرتها را

‫ با آرزوهای طول و دراز چنگ می زنم

‫ تا مشتی از داشتن هایش را به دست بگیرم،

‫ حسرت دیدارعزیزم را

‫ آرزوی بودن

‫ و داشتن او

‫ در کنارم

  .

‫ و لمس قطرات مهربانیش

‫ بوییدن عطر حضورش

‫ و دیدن گل خنده هایش

  .

‫ میدانم!...

‫ میدانم

‫ روزی رسد که یا رب گفتن هایم...

‫ دلتنگی و اشکهای دلتنگیم...

‫ ابر غصه ام را طوفانی می کند

‫ و بارانی می آید از سوی دوست

‫ باران مهربانی

‫ که اشکهای دلتنگیم را

‫ می شوید

‫ و شبنم لبخند را بر لبانم می نشاند

  .

‫ شکر می گویم خدایی را

‫ که مهر و صبوری را نشانی گذارد،

‫ و پیغمبر دوستی را

‫ برای آرامش دل ناآرامم فرستاد.


 دل نوشته ی باران


تقدیم به داداش عزیزم که خیلی دلتنگشم