-
موهای رنگ پریده
سهشنبه 1 تیر 1395 15:35
دیروز موهایم را شرابی رنگ کرده ام به سرخی دلهای عاشقمان. امروز سیاهشان کرده ام در سوگ بی وفایی ات. فردا را ؟ نمیدانم ! حتما روزگار و خاطرات تلخ با تو بودن، رنگ سپید می زند بر جوانی موهای پیر شده ام... دلنوشته ی باران
-
بی قراری
جمعه 24 اردیبهشت 1395 01:28
دل پیچ های بی قراری امانم را گرفته اند تو کجایی ک اینچنین بی تاب مانده ام؟ دلنوشته ی باران
-
سلول خیال تو...
شنبه 2 اسفند 1393 21:15
ترک خورده اند واژه های احساس تا شقیقه های عاشقانه... باکی نیست که تو را از واژه و زبانم بگیرند! ندانستند که تمامت چگونه ذهن و خیالم را به سلول کشانده!... باران
-
عطش نگاه تو...
سهشنبه 7 مرداد 1393 21:01
عطش نگاه تو را دارم به وقت اذان عشق بگذار جام مهربانی چشمانت را بنوشم! 93/5/3 باران
-
روزه ی حسرت آغوش مهربانیت...
جمعه 3 مرداد 1393 18:42
در این ماه دلدادگی روزه ی حسرت آغوش مهربانیت را گرفته ام. کمی زودتر بیا! سر سفره ی افطار دوست داشتن... انتظار تو را می کشم! باران
-
بی پناهی دلتنگی هایم...
سهشنبه 24 تیر 1393 17:25
دلتنگیهای بی پناهم... میان سنگینی بغض تنهایی ام، خفه شده اند. بی انصاف! شانه هایت را کم دارم می فهمی؟! باران
-
ویار تو...
دوشنبه 23 تیر 1393 16:55
دلم ویار تو را دارد، اگر نیایی... غم دوریت در دلم پیچ میخورد و دلتنگیهایم را در چشمان بی رمقِ انتظارم بالا می آورد! باران
-
اعتیاد به تو...
دوشنبه 16 تیر 1393 00:58
ثانیه های بی تو درد دارد. هوای بی تو درد دارد. لعنتی وجودت چه مخدریست که تمامم بی تو درد شده است؟! باران
-
قاتل عشق...
جمعه 6 تیر 1393 20:11
دوست داشتن را... به صُلابه ی هم آغوشی کشیده ای. پرنده ی عشق را... در قفس هوس زندانی کرده ای. تو روح احساس را کشته ای! قاتل تمامم تو بودی می فهمی؟! باران
-
سوز دل...
سهشنبه 3 تیر 1393 21:37
دلم می سوزد... از دوستت دارم هایی که تنها بغض و دلتنگی را برایم به یادگار گذاشته اند! باران
-
مشت های دلتنگی...
پنجشنبه 29 خرداد 1393 19:56
مشت های بی جان دلتنگیهای زنانه ام را به خیال سینه ی مردانه ات که پناه پیکر روزهای تنهایی ام می شود می کوبم! می بینی! تنها خیال توست که پناهم می شود. کجای رویای نداشته ام جا مانده ای که تنها به خیالت چنگ می زنم؟! 93/3/27 باران
-
درد و دل با دلم...
سهشنبه 27 خرداد 1393 00:42
دلکم! می دانم... تنهایی تو را به دیوار دلتنگی می فشارد و قفسه ی سینه ی احساساتت را خُرد می کند! . می دانم بی وفایی چه ناجوانمردانه بغض را در گلویت فرو می دهد! . می دانم نامهربانی ها چه بی رحمانه به جان آسمان چشمانت افتاده اند و باران بی کسی را بر گونه ی چروکیده ی صبوریت جاری می کنند! . دلکم! چه کنم که می بینم و حق دم...
-
تو که باشی...
سهشنبه 27 خرداد 1393 00:18
تمام تکه های قلب بی فروغم را عشق تو مرمت کرده است. می بینی! تو که باشی... قلب نیمه جان تنهایی ام ضربان زندگی می گیرد. 93/3/21 باران
-
دلم گرفته است...
سهشنبه 27 خرداد 1393 00:14
دلم گرفته است از کوبیدن مشت مشت خاطرات بی تو بودن بر سینه ی تنهایی ام. دلم گرفته است از مرور دوستت دارم هایت و بی وفایی امروزت. 93/3/21 باران
-
تپش دلتنگی
سهشنبه 20 اسفند 1392 20:15
دستان تنهایی ام یخ زده اند... دلتنگی هایم به تپش افتاده اند... صدای شکستن قلبم را میشنوی؟! مرگ امیدم نزدیک است... . گرمای مهربانی و ماندنت را در رگ های احساسم تزریق کن... . دستان دوست داشتنم رو به آسمان عشق توست کمی زودتر بیا ! دل نوشته ی باران
-
بهانه ی دلتنگی
سهشنبه 19 آذر 1392 02:15
خدایا... اشک های یخ بسته در گوشه ی چشمان صبوریم دیگر تاب ماندن ندارند امشب دلم چون کودکی تو را بهانه میکند! دل نوشته ی باران
-
بی تابی
سهشنبه 19 آذر 1392 02:14
خدایــــــــــــــــــــــا امشب به اندازه ی تمام شب های تنهاییم بغض دلتنگی تو را دارم. به اندازه ی تمام سکوتم حرفهای ناگفته دارم. هنوز هم مهر سکوت بر لبانم زده ام اما دیگر صبوری جام دلم لبریز شده است. خموش هم که باشم چشمان خسته ام فریاد می زنند. چشمانم را هم که به خموشی محکوم کنم دلم تو را فریاد می زند. این چه...
-
خدایا آغوشت را به من می دهی؟
سهشنبه 19 آذر 1392 02:01
خدایا امشب آغوشت را به من میدهی؟ دستت را بر موهایم می کشی و بگویی جان دلم چرا می لرزی من کنارت هستم؟ بغض گلویم را با روزنه ی امیدت بوسه زنی و دستان خسته ام را در دست گیری و بفشاری و آرامشت را در رگ های حراسانم تزریق کنی و لالایی زیبایهایت را در گوشم زمزمه کنی و لبخند اطمینان بخش را بر نگاه خسته ام بپراکنی؟ خدایا امشب...
-
رویای بی تعبیر
یکشنبه 17 آذر 1392 13:21
ای رویای شیرین شب های تنهایی ام تو میان کدام خواب های آشفته ام گم شده ای که بی تعبیر تکرار می شوی؟! دل نوشته ی باران
-
شبانه هایم...
یکشنبه 17 آذر 1392 13:20
میبینی...! تمام شبانه هایم با خیال حضور تو روز می شود و خواب را از من می رباید! دل نوشته ی باران
-
دیدی ؟!...
چهارشنبه 29 آبان 1392 21:20
دیدی اشک های شبانه ام بدون لبخند نماند! دیدی چشم به راهیم بی مسافر نماند! دیدی خزان دلتنگی ام بی بهار نماند! دیدی بی تو بودن چه زود به سر رسید! دیدی چشمان مغموم از انتظارم چگونه برق شادی گرفت! دیدی امیدم چگونه با عشق تو جان گرفت! عزیزتر از جانم می دانستم رفتنت آمدن دارد . می دانستم رضایم برای آرامش دل طوفانی از دلتنگی...
-
تو نیستی اما...
چهارشنبه 29 آبان 1392 21:09
تو نیستی وُ من... چشم هایم را بجز دیدن روی ماهت می بندم . تو نیستی وُ من گوش هایم را جز شنیدن صدای دلنشینت می گیرم . تو نیستی وُ من تمام واژه های احساس را در صندوقچه ی دل پنهان می کنم برای روز آمدنت به همین زودی. دل نوشته ی باران
-
اسارات
دوشنبه 27 آبان 1392 14:48
تنهایی مرا به اسارت گرفته تنها آغوش توست که آزادم می کند . هوای تو را کم دارم، بغض بی تو قصد بریدن نفس بی جانم را دارد . بی تو حسرت ها به دل عاشقم پوزخند می زنند بی انصاف شکنجه و مرگم را نمی بینی؟! دل نوشته ی باران
-
تنهایی ام می لرزد...
دوشنبه 27 آبان 1392 14:42
تنهایی ام می لرزد هوای بی تو سرد است، تن سردم حسرت تو را به تن کرده است، کمی آغوش محبت و دستان نوازشگر مهربانیت را می خواهم قرض می دهی؟! دل نوشته ی باران
-
باران اشک
دوشنبه 27 آبان 1392 14:37
به جبران ... اشک های طفلان تشنه ی کربلا گلوی پاره پاره ی خشک علی اصغر رشادتهای علی اکبر دستان بی آب عباس نگاههای حسرت بار برای جرعه ای آب بی آبی... عطش... ضجه ی مادران... خون های ریخته... تمام تاسوعا و عاشوراهای زمانه آسمان باران اشک می ریزد. دل نوشته ی باران
-
خسته از تو گفتن...
شنبه 11 آبان 1392 14:50
آهای لعنتی!... از تو گفتن ها خسته ام... انتظار آرزوی تو، بودنت، داشتنت، به سر رسیده! تا تو به او تبدیل شدنت فاصله ای نیست زودتر بیا!... و به کابوس تو، من، او، هایم خاتمه بده . دیگر کاسه ی صبر داشتنت لبریز شده است می فهمی؟! 92/8/9 دل نوشته باران
-
دره ی غم
شنبه 11 آبان 1392 14:46
نبودنت تمام روح و دلم را به قعر دره ی غم پرتاب کرده، تا کی به انتظار دستان نجات بخشت بنشینم؟! 92/8/9 دل نوشته ی باران
-
اشک و لبخند بیداریم...
شنبه 11 آبان 1392 14:44
کاش بیداریم با نوازش انگشتان محبت تو آغاز می شد و اشک هایم با لبخند پر عشق تو خاموش می شد! 92/8/9 دل نوشته ی باران
-
بالش تنهایی ام
شنبه 11 آبان 1392 14:41
هنوز هم شب ها... بالش تنهایی ام اشک هایم را به آغوش می کشد، و تنها شاهد چشمان پر تمنا از خواستن توست... 92/8/9/ دل نوشته ی باران
-
گذشت یک عمر از زندگیم...
شنبه 11 آبان 1392 14:37
کاغذ خاطره ها... بر میز گذشته، و نگاه مغموم حالم به آینده ای مبهم! یک فنجان بغض یخ زده از فراموشی، چشمان منتظر پر از اشک، گذشت یک سال دیگر از عمر زندگی بی تو را به رخ می کشد! 92/8/9 دل نوشته ی باران