یه مدت غیبت داشتی!
خوبه که می نویسی. با این حس زیبا و دوست داشتنی که ته همسون امید هست. این انرژی میده .
امیدوارم همیشه همین جور پر انرژی باشی و نوشته های زیبات روح رو نوازش کنه.
خوش باشی همیشه.
ببخش الهام جونم بله یه مدت نبودم و دستم به نوشتن نمی رفت این دل نوشته ها هم ب لطف دوستای خوبم که بهم انگیزه نوشتن میدن نوشتم الهام جونم میخوام یه اعترافی کنم اینکه ادمهای ب ظاهر شاد و پر انرژی دلشون بیشتر از دیگران غصه داره و انرژیشون رو به تحلیله و حساسن مثل من اما ته دلم یه روزنه امید میبینم و سعی میکنم باورش کنم شاید نباشه اما سعی میکنم بگم هست و بااون زندگی کنم.خیلی برام دعا کن عزیزم. مرسی از دعای قشنگت میبوسمت
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را
در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را
هر دم آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم
سکوت مرگبارم را
به به عالــــــــــــــــــــــــــــی بود مریمم خیلی این شعر رو دوست دارم قبلا هم خونده بودمش و با دوباره خوندنش خوشحالم کردی مرسی مهربونم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
یه مدت غیبت داشتی!
خوبه که می نویسی. با این حس زیبا و دوست داشتنی که ته همسون امید هست. این انرژی میده .
امیدوارم همیشه همین جور پر انرژی باشی و نوشته های زیبات روح رو نوازش کنه.
خوش باشی همیشه.
ببخش الهام جونم بله یه مدت نبودم و دستم به نوشتن نمی رفت این دل نوشته ها هم ب لطف دوستای خوبم که بهم انگیزه نوشتن میدن نوشتم
الهام جونم میخوام یه اعترافی کنم اینکه ادمهای ب ظاهر شاد و پر انرژی دلشون بیشتر از دیگران غصه داره و انرژیشون رو به تحلیله و حساسن مثل من اما ته دلم یه روزنه امید میبینم و سعی میکنم باورش کنم شاید نباشه اما سعی میکنم بگم هست و بااون زندگی کنم.خیلی برام دعا کن عزیزم. مرسی از دعای قشنگت میبوسمت
خواب نمی آید به چشمانم...
آری بی تو خواب بر من حرام شده است
تنها با آمدنت خواب هایم حلال میشود
تا به آن روز بیدار میمانم...
باران
مرسی مسی جونم مثل همیشه بهم انگیزه نوشتن میدی گل من
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمیخواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی
دم گرم خودش را
در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را
هر دم آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم
سکوت مرگبارم را
به به عالــــــــــــــــــــــــــــی بود مریمم خیلی این شعر رو دوست دارم قبلا هم خونده بودمش و با دوباره خوندنش خوشحالم کردی مرسی مهربونم