-
آه ...
چهارشنبه 1 خرداد 1392 14:27
آه... باز هم آه... این آه ها چه از جانم می خواهند که دم و باز دمم را می پایند؟! آه حسرت دیدن توست که این چنین دلم را زیر و رو می کند! حتی حسرت نداشتنت نیز زیباست! تو کدام آیه ی آرامشی که رویایت نیز نوازشگر احساس می شود؟! دل نوشته ی باران 92/2/31
-
شعر غم...
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 14:01
گویند عاشقان شاعر می شوند ندانستند گاهی غم نیز واژه های احساس را بازی می دهد! دلتنگی شعر شبهای تنهایی می شود و اشک... غزل چشمان خالی از دیدن تو را می خواند... دل نوشته ی باران 92/2/30
-
رستوران خاطره ی تو...
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 13:51
رستوران خاطرات با تو بودن... صندلی خالی از حضورت... میز سکوت و تنهایی... فنجان نیم خالی از قهوه ی آرامش... تنها یادگارهای روز رفتنت بود! دل نوشته ی باران 92/2/30
-
شب دلتنگی
سهشنبه 31 اردیبهشت 1392 13:41
شبها دلتنگی کنارم می نشیند و تنهایی طعنه ی رفتنت را به دلم نهیب می هد. غم دستم را می گیرد... و اشک بوسه ای بر گونه ام می زند. دلم ضجه ی این همه درد را در سکوت و تنها اشک دم می دهد. خودم را به سکوت محکوم کرده ام! نگاهم را از تو می گیرم... نکند غم چشمانم را رسوا کند؟! دل نوشته ی باران 92/2/30
-
چه شب تاریکی !
دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 13:07
چه شب تاریکی ! من کجای این شب مخوف سکوت ایستاده ام؟! دلتنگی با بی رحمی چنگ می زند دل به خون نشسته ام را بغض سرگردانی حنجره ی فریادم را خفه کرده است. به هر سو که می نگرم جالی خالی عزیزی میبینم چقدر زود تنها شده ام! اشک جای فریادهای سکوت ممتدم را میگیرد چقدر اشک غم در چشمانم کمین کرده بود و نمی دانستم! اشک بازم اشک......
-
شطرنج زندگی
یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 08:09
شطرنج زندگی را که دوره می کنم تمام راهها به مات شدنم در برابر قدرت مهر تو ختم می شود. دل نوشته ی باران
-
یک روز بارانی
شنبه 28 اردیبهشت 1392 13:48
یک روز بارانی... میان هیاهوی شهر زیر باران... چتر سکوت و تنهایی رابه دست می گیرم تا خیس نشوم از قطرات عشقی ناپیدا، اما باد مهرت قصد بازی با چتر را دارد حتی خیالت نیز با بارانِ دوست داشتن دست دارد، دل را به باران عشق و خیال بودنت میسپارم. با چتری بسته... خیس میشوم زیر نوازش های باران عاشقانه ها و حضور خیالت. دل نوشته ی...
-
دستانت را به من بده...
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 16:25
دستانت را به من بده ... ساحل عشق در انتظار ماست بگذار بر شن های محبت قدم بزنیم و نسیم دوست داشتن را دم بدهیم... تنها خورشید احساس و دریای شادی، شاهد وصالمان باشند!... دل نوشته ی باران
-
صورت دلی خسته...
شنبه 14 اردیبهشت 1392 14:35
پشت پلک هایم، خستگی زندگی جا خشک کرده است سرگیجه ی تنهایی شقیقه ی شادیم را می فشارد زبان فریادم بند آمده است گوش هایم دیگر تاب شنیدن عاشقانه های تو خالی را ندارد خودم را به کَری می زنم شاید باید کَر میشدم! مشامم را بسته ام تا بوی مهر و عشق رهگذری که روزی میگذرد مستم نکند دستان آینده ام را به دست سرنوشت و تقدیر سپرده...
-
جای خالی
شنبه 14 اردیبهشت 1392 14:33
و چقدر جای خالیشان درد دارد دردی بی درمان... کاش نمی آمدند که رفتن معنا گیرد و درد تنهایی و دلتنگی در دلم بپیچد... اما چه سود که دست رفتن تکان دادند و دور شدند و چشمانم به رفتنشان خیره و بارانی... هنوز هم دلتنگیهایم بر جای خالیشان دست میکشد و آه حسرت خاطرات شیرین را دارد ... به خود که می آیم دستان تنهایی مرا در آغوش...
-
تک درخت
سهشنبه 10 اردیبهشت 1392 12:58
بسان تک درخت تنهایی مانم که دلخوشیش مهمان کردن گنجشککان مهاجر به شاخه های اح ساس است، اما غافل از آن که گنجشککان، بی وفایی را سر می دهند و خواهند رفت وتنها جای پای خاط ره ها بر شاخه های شکسته ی دل جا می ماند . درخت دلم خشکید دیگر جایی برای فرود پرندگا ن نامهربانی نداشت، شاخه های احساس بشکست، سبزی امید زرد شد، ریشه ی...
-
سر راه آمدنت...
شنبه 7 اردیبهشت 1392 13:33
سر راه برگشتنت آینه می کارم گلدونای دلتنگو رو پله می ذارم لحظه های بی غصه رو طاقت ندارم چشم من به راه عشقه. سحر مهربون عزیزم ............................ آنقدر سر راهت نشستم تا بیمار شدم بیمار آمدنت. از نیامدنت یعقوب کنعان شده ام یوسفم تا به کی انتظار پیراهن آمدنت را از جاده ی دلتنگی بو بکشم؟! دل نوشته ی باران
-
سوگواری بوشهرم
جمعه 30 فروردین 1392 16:45
بوشهرم می گریم تو را با حنجره ی زخم خورده از تکه تکه شدنت، ستون ایرانم لرزید ... با لرزش صدای مردمت، با ضجه ی مادرانی که گل پر پر شده به دست صحرای عزای دل را سرگردانند، با هق هق کودکانی که بابا و مامان گفتنشان تازه بر چهره شان شیرین می شد، بوشهرم تو لرزیدی و هزاران زلزله ی غم و اشک را بر دلم جا بگذاشتی. دل نوشته ی...
-
سلام... خداحافظ ...
پنجشنبه 22 فروردین 1392 13:02
سلام... خداحاف ظ... چیز تازه ای اگر یا فتید بر این دو اضافه کنید تا بلکه باز شود این در گم شده بر دیوار... زنده یاد حسین پناهی (پست مامان زهره عزیزم) ................... عشقی را همراه سلام به دلم سنجاق زدم و میانه ی آن... امید، مهر ، دوست داشتن رویید . و به دنبال خداحافظش... خاطره و یاد تو اشکی شد بر گونه ی آرزوی...
-
چشمان بی قرار
چهارشنبه 21 فروردین 1392 10:42
تو که نباشی چشمانم بی قرار می شود و آشوب می زند دل عاشقم را ، نگاه ملتمسم به راه چنگ می زند به آمدنت. تو که آیی !... گره می زنم نگاه سوخته از نبودنت را به چشمان پر مهر و عظوفتت. تم ام دوست داشتنم را پشت پلک های دلبرانه ات جا گذاشته ام پلک رفتن هم نزن که تمام می شوم بی نگاه عاشقانه ی تو . دل نوشته ی باران
-
بیماری نبودنت...
دوشنبه 19 فروردین 1392 18:59
موی خوابهایم آشفته ... قلب عاشقانه هایم تند می ز ند، نبض انتظار آمدنت ک ُند، دستهای پر شوق امیدم یخ زده است، به کدام نوع بیماری نبودنت دچار شده ام که این چنین بی تو بستر مرگ دلم را چنگ می زنم؟!... دل نوشته ی باران
-
زبان بوسه
سهشنبه 15 اسفند 1391 18:33
با زبان بوسه با تو سخن می گویم دیگر عاشقانه هایم در واژه نمی گنج د. آز اده . م ...................... زبان بوسه هم بند می آید در برابر عاشقانه هایم. بوسه نیز زان و می زند در ق بال دوست داشتن هایت. تو از کدا م جنس عشقی که و اژه نیز کم می آوردت؟!... دل نوشته ی باران
-
آسمان بی تاب
سهشنبه 15 اسفند 1391 18:24
آسمان دلم بی تاب است دلتنگی و غم را بار دار اس ت، آسمان بی تابم گاهی بهانه ی آبی آرامش می کند. و گاه ابرهای سیاه طوفان غصه پیچ و تاب میخورد در پهنه اش. با وجود تو زمین دنیایم می چرخد و شبهای تاریکم با حضور تو روز می شو د. دیرگاهیست اندرونم آتشی برپاست ندانستم د لتن گی تو را زبانه میکشد! آیا روزی آتشم آرام خواهد گرفت؟...
-
سنجاق دلتنگی
دوشنبه 7 اسفند 1391 12:49
دلتنگی تنها بهانه ی پیراهن دوری ست که تو را به من وصله می زند، دلتنگی را بر پیراهن رنگی خاطره های بودنت سنجاق می کنم . دل نوشته ی باران
-
چشم های تو
شنبه 5 اسفند 1391 17:34
هی چ باغی در باران و نمک شکوفه نداد جز دامنت ک ه پایان چشم های من است. اس یکی از دوستام بود که خیلی به دلم نشست و دوسش دا شتم (شاعر مشخص نیست) ..................... چشم هایت آغاز بارش مهر است، که باغ خشکیده ی سالهای قحطی زده ی دل را سیراب می کند. دل نوشته ی باران
-
زخم رفتن
شنبه 5 اسفند 1391 17:28
زخم رفتنت کاری بود، تنها درد خاطره ها و دوست داشتن هایت برایم باقی مانده است. د ل نوشته ی باران
-
روز عشق مبارک
چهارشنبه 25 بهمن 1391 13:12
چشمه ی مهر جوشید، کوه وفا استوار گشت، دریای دوست داشتن خروشید، ایثار جان فشانی کرد، جوانه ی احساس رویید، و نوزادی بنام عشق متولد شد. دل نوشته ی باران سپندارگان ، روز عشق و مهر بر دوستان مهربونم مباااااااااااااااااااااارک
-
تولد شکوفه ام مبارک
چهارشنبه 25 بهمن 1391 13:06
ش: شبنم ذوق بر گلبرگهای اشتیاق چکید و شکوفه ی سپی د محبت شکوفت . ک: کتاب زندگی را که برگ می زنم به قشنگترین برگ هستی می رسم که وجود تو را قلم زده است. و: ورد کدام جاد وی عشق ی که خالقت بر هستی خوانده است؟! ف: فرشته ی مهربانم بالهای عشق و مهر و امیدم با مژدگ انی تولد تو جان پرواز گرفت. ه : هوش از سر گیتی پرید آندم که...
-
یک شب بارانی
جمعه 13 بهمن 1391 17:50
یک شب بارانی پشت پنجره ی انتظار خیره به کو چه ی خیس و تاریک آمدنت، به لمس قطرات بارانی که پیرهن حضورت را خیس میکنند حسادت میکنم... به ستاره ی چشمک زن که هر شب نگاهت به اوست، به ماه که تنها مونس توست . ای که تمام عشق را می سازی به چه رسم و زمانی تو را خواهم یافت؟... چشمان عاشق امیدم هر شب کوچه آمدنت را سو سو می زند. می...
-
مرگ عزیزم
جمعه 6 بهمن 1391 15:49
ای جان جانانم کجاست آن شکر خنده هایت که دلم قند آب میشد از دیدنش؟! کجاست آن گرمی صدایت که عزیز بابا صدایم می زدی؟! کجاست آن نگاه معصوم زیر چروکهای رنج کشیدنت که قامت بزگ شدنم را دنبال می کرد؟! کجاست جای بوسه های عشق پدرانه ات که خشک میشد بر گونه های نیازم؟! ک جایی که این همه نبودن ها و خاطره ی بودن در پیچ و تاب موهای...
-
شکوفه ی باران
یکشنبه 24 دی 1391 12:06
تا افق های دو ر روی بادبان های بلند در سینه ی سپید کوه شکوفه بکارید باران می آید. استاد منصور خورشیدی ............................ شکوفه های سپید قله مهرت جهان را ع ط رآگین کرده باران از مشام بوی مهر توست که هر سوی این سرزمین سرک می کشد. دل نوشته ی باران
-
انقراض احساس...
چهارشنبه 13 دی 1391 13:16
صداقت را زنده به گور کرده اند، مهر ومحبت را س لاخی، وفا را متروک ، عشق را سنگ سار، و دل را به مرگ محکوم کرده اند... این چه عدالت گاهیست که احساس را به انقراض کشانده؟!... دل نوشته ی باران
-
بگشا پنجره ی دل را...
یکشنبه 10 دی 1391 00:09
در کوچه های دلتنگ برون پ ی چه می گردی؟! عشق را جویا شو در کوچه ی پهناور دل چشم براهی کن زیر پنجره ی باز نشده. منتظر... به روی نسیم مهربانی ها بگشا پنجر ه دل را رو به باغ مهر و صفا، پس بزن پرده ی غفلت را عشق در دل توست در همین نزدیکی فریادش کن از جان و دل و نیم نگاهی از امید تا بتازد سوی د ل عطر آگین کند خانه دل... دل...
-
گذرگاه دلتنگی
شنبه 2 دی 1391 16:12
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA در گذرگاه دلتنگی تمام غصه ی دوری و فراق عزیزم را می گری م، و زمین حسرتها را با آرزوهای طول و دراز چنگ می زنم تا مشتی از داشتن هایش را به دست بگیرم، حسرت دیدارعزیزم را آرزوی بود ن و داشت ن او در کنارم . و لمس قطرات مهربانیش بوییدن عطر حضورش و دیدن گل...
-
شب یلدا
پنجشنبه 30 آذر 1391 16:25
گویند شب یلدا بلندترین شب سال است اما ندانستند که برای من هر روز و هر شب بی تو طولانیترین است. دوری تو هر لحظه برابر با صدها شب یلداست. نه به شیرینی آن، دوری تلخ است اما شو ق وصال شیرین. و به امید شب یلدایی که کنار هم انار دون شده ی عشق و هندوانه قاچ شده ی خوشبختی را به عشق با هم بودن میل کنیم. دل نوشته ی باران