جای چیزی شبیه روح در تنم خالیست
شب از پس غبارهای دیرینه
خواب هزار ساله ی آرزوها را می بیند
هنگام فرو ریختن چه خوب مأمنی ست دیوار.
شکوفه سلیمانی عزیزم
......
روح آرزوها و رویاهایم
از کالبد بی جان دلم خالیست
تمام امید و آرزوهای بودنت را
در بستر تنهایی و حسرت نبودنت
به خوابی هزار ساله سپردم.
دل نوشته ی باران
سلام باران عزیزم
مهربونی تو
امید و آرزوهایت را باید بیدار نگه درای نازنین
روزگار سردی است که تنها با اجاق امید می توان روشن نگهش داشت
سلام مه سیمای مهربونم
اهوم درسته مه سیما جونم جز امید چاره ای نیست . اما واقعا روزگار سرد شده و دلم رو هم سرد کرده خیلی بد شده. تنها راهی که برام باقی مونده روزنه ی کوچیک امیدی هست که به خدا دارم خودمو به اون سپردم که دستمو بگیره.
میدونم ی روزی همه سختیا تموم میشه و به امید اون روز به انتظار می نشینم عزیز دل باران مرسی که همیشه سر میزنی و میخونیم مه سیما جونم خیلی دوست دارم بوس به روی ماهت و دل سرار مهربانت
می نویسم از برای تو
قلم احساس را
با جوهر عشق
بر صفحه سپید قلبم می کشم.
شعر می شوم از برای تو
می سرایم غزل چشمانت را.
سلام من خیلییی خوشم اومد...آنچه از دل براید بر دل نشیند
به من هم سر بزد
سلام دوست عزیز ممنونم که قدم در کلبه دل نهادین.شما لطف دارین.
بله چشم سر میزنم.