دل به دنبال عشق بود
و ناگه اسیر گشت
زندانی قفس تردید گشت.
فریاد که دل گشت اسیر
و عشق نافرجام.
دل حیران زده ام
در حسرت جرعه ای عشق می سوخت
و پل تردید ویرانش ساخت.
آه می کشم تمام آزادی را،
که اکنون زیر خروارها آوار تنهایی و حیرانی دفن شده ام.
دل نوشته ی باران
و تردید همیشه یقین را لکه دار کرد و انسان را در بن بست تنهایی رها...
بله مسی جونم دقیقا تردید مثل خوره ای هست که وقتی بیفته به جون ادم ذره ذره به مرگ روحی محکومش میکنهواقعا حس خیلی بدیه . اما خدای ما خیلی بزرگه همیشه یکی از درهای مهربونیشو برامون باز میکنه و نجاتمون میده .
مرسی که کنارم هستی عزیز دل باران
گل خوشبوی نازم امیدوارم هیچ وقت دچاره این تردید نشی و دلت پر از یقین خوشبختی و امید و شادی باشه قشنگ مهربونم