ای جان جانانم
کجاست آن شکر خنده هایت
که دلم قند آب میشد از دیدنش؟!
کجاست آن گرمی صدایت که عزیز بابا صدایم می زدی؟!
کجاست آن نگاه معصوم زیر چروکهای رنج کشیدنت
که قامت بزگ شدنم را دنبال می کرد؟!
کجاست جای بوسه های عشق پدرانه ات که خشک میشد بر گونه های نیازم؟!
کجایی که این همه نبودن ها و خاطره ی بودن
در پیچ و تاب موهای زندگیم می پیچد!
ای عزیزتر از جانم هر جا که هستی
روح بودنت را در آغوش دلم میفشارم.
بند می زنم یاد و خاطرت را به دل خالی از حضور را...
برگهای دفتر خاطرات بودنت را
هر روز برگ میزنم
که نکند باد نسیان و فراموشی
تنها یادگارت را از من بگیرد!
ای مهربان آموز مهربانم
مرگ تو را به امانت برد
خاک بستری شد برای جسم حضورت
اما بستر ابدیت دل من است.
بابابزرگ عزیزتر از جانم
به خدای بخشایش و صبوری میسپارمت. روحت را به قایق آرامش پروردگار میسپارم
دل نوشته ی باران
روحش شاد - پدر بزرگها همیشه جایگاه خاص خودشون را در خاطرات شیرین ما دارند - قصه شبهای سوزناک زمستان و منقل زیر کرسی - خاطرات عید نوروز - قصه باغها و آبادیهای بزرگ - قصههای ترسناک جنّ و پری -و خاطره ازدواج آنها با مادربزرگها - خاطره همشون گرامی باد. خداوند همه رفتگان شما را بیامرزد و عمر ماندگان شما را حفظ کند. مسعود
ممنونم آقا مسود مهربان
مرسی از این همه شراره های مهر و لطف شما که دلنوازی میکند.
مرسی از حرفهای قشنگ و دلنشینتون و همدردی و همراهی مهر شما . ممنونم خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه .
سپاس مهربان
امیدوارم روحشون در سرای پر برکت حضرت حق قرین آرامش و شادی ابدی باشه
این سرنوشت همه ی ماست
اما همگی از ش غافلیم
گرگ اجل یکایک ازین گله می برد
وین گله را ببین که چه آسوده می چرد !
سلام آفتاب مهربانی
ممنونم از حضورتون و همدردیتون. شما همیشه لطف دارین.
خدا رفتگان شما رو هم رحمت بفرمایید.
مرسی شعر قشنگیه واقعا همینطوره