و چقدر جای خالیشان درد دارد
دردی بی درمان...
کاش نمی آمدند
که رفتن معنا گیرد
و درد تنهایی و دلتنگی در دلم بپیچد...
اما چه سود که دست رفتن تکان دادند و دور شدند
و چشمانم به رفتنشان خیره و بارانی...
هنوز هم دلتنگیهایم بر جای خالیشان دست میکشد
و آه حسرت خاطرات شیرین را دارد...
به خود که می آیم
دستان تنهایی مرا در آغوش گرفته
و غرق نوازش دلتنگی شده ام.
چقدر دلم آغوش میخواهد
آغوش خدایم...
کاش میشد پرواز کرد
به دور دستها
جایی که خدا باشد و من
به دیاری که غم و دلتنگی معنایی نداشت
من باشم و حس رهایی و آرامش...
دل نوشته ی باران
هر انسان روزنه ای است به سوی خداوند، اگر اندوهناک شود... اگر به شدت اندوهناک شود.
(روی ماه خداوند را ببوس _مستور)(
سپاس از نوشته ی قشنگتون