سر راه برگشتنت آینه می کارم
گلدونای دلتنگو رو پله می ذارم
لحظه های بی غصه رو طاقت ندارم
چشم من به راه عشقه.
سحر مهربون عزیزم
............................
آنقدر سر راهت نشستم
تا بیمار شدم
بیمار آمدنت.
از نیامدنت یعقوب کنعان شده ام
یوسفم تا به کی
انتظار پیراهن آمدنت را
از جاده ی دلتنگی بو بکشم؟!
دل نوشته ی باران