امروز
که آسمان شهرمان ابری است
کاش یادمان نرود
خانه هایی را که سقفشان چکه می کند
لرزیدن تن کودکی را از سرما
و عرق شرم پدری را
از ناتوانی
خدایا بفرست آن عدالت نابت را تا بیشتر از پیش باورت کنیم
خدایا...
مهدی معمار نژاد
................................
امروز
آسمان شهرمان ابریست
از شرم جور روزگار
.
روز را به شب می رساند
تا پدر عاشقی که دستان روزگارش پینه زده است
را کودکش نبیند!
و هر دو در تاریکی شب بی امان
از سیلی های سرمای فراموشی همسایه
بلرزند
.
خدایا کجایی ببینی
که چگون پدر لرزش دلش را
در پس لبخند های امید به فرزندانش می پوشاند؟
خدایا کجایی ببینی
لرزش اندام کودکش را
از سرمای بی پناهی را؟
خدایا کجایی که سقف های دلمان
از بی پناهی و تنهایی و دلتنگی روزگار
غم را چکه میکند!
خدایا میدانم...
میدانم که در این نزدیکی نگاهت به ماست
اما دلمان را به نگاهت گرم کن
تا دلسردتر از این نشویم.
دل نوشته ی باران
خیلی عالی بود
ممنونم دوست عزیز لطف دارین
سلام عزیز دل
حالت خوب است ؟
دلنوشته هایت را همیشه با موبایل
همیشه به یادت هستم
هرچند دیگر در شهرت نیستم
سلام شکوفه ی مهربانم
مرسی عزیز دلم از مهربونیت و از اینکه یادم میکنی
عزیزترینم
هر چند از شهرم رفته ای
اما هنوز شهر دلم
از عطر مهربانیت آکنده است.
البته مشاعره عنوان خوبی براش نبود! ولی قشنگ بود منهای عنوان
مرسی عزیزم از شعرت و پاسخت به شعر اول لذت بردم این هم پاسخ من به تو
امروز آسمان شهرمان ابریست
من اما
عمریست می بارم ...
سلام مرسی عزیزم شما لطف دارین. بله حق باشماست چشم از این به بعد عنوان مشاعره رو برمیدارم
مرسی مهربان از پاسخ قشنگ و دلنشینتون
عمریست باریدم
اما اکنون بغض کرده است در گلویم
رعد و برق های غم.
و مرا در پس ابرهای سیاه دلتنگی
به سکوتی ممتد سوق داده است.
باران
سلام
زیبا نوشتی بران جان، دست مریزاد ...
سلام داداش نویسنده و شاعر
ممنونم از مهربونیتون
فدای مهربانیِ ِ تو و شهرت
عزیز دل
این دلنوشته ها را زودتر چاپ کن و
بگذار همه از شعرهایت نهایت فیض را ببرند
حیف است
[گل][گل]
خدانکنه شکوفه جونم سلامت و شاد و خوشبخت باشه
وای شکوفه جونم شرمندم نکن با این همه تعریف ن عزیز دل باران نوشته های من واسه دل خودمه جرات همچین جسارتی ندارم وقتی عزیزانی مثل شما شعر می سرایند
گل نازم مرسی که همیشه کنارمی ودلگرمی میدی دوست دارم شکوفه ی مهربونم