-
پاهای تاول زده...
یکشنبه 26 آذر 1391 20:55
این روز ها هوای دلم مه آلود است و شبهای م ابری بی هیچ ستاره ای... تنها در میان هیاهوی بی رحمی روز و غربت سکوت شب گم شده ام. با پاهای تاول زده از غصه راه جاده ی بی انتها را در پیش می گیرم ... بالهای امیدم شکسته، پاهای جسارت و تلاشم ایستاده، دستان دلم می لرزد، چش مان تنهایی ام می ترسد ... اما همچنان جاده را می پیمایم و...
-
پرنده ی زخمی
سهشنبه 21 آذر 1391 15:29
پرنده ی مهر را سنگ نامهربانی میزنند ، و پرنده ی صداقت را بال می شکنند... در کدا م آسمان پرواز کنم که این همه سنگ ریزه های نامهربانی زخمیم نکنند ؟! دل نوشته ی باران
-
مشاعره: آسمان شهر ابریست
پنجشنبه 9 آذر 1391 16:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA امروز که آسمان شهرمان ابری است کاش یادمان نرود خانه هایی را که سقفشان چکه می کند لرزیدن تن کودکی را از سرما و عرق شرم پدری را از ناتوانی خدایا بفرست آن عدالت نابت را تا بیشتر از پیش باورت کنیم خدایا... مهدی معمار نژاد ................................ Normal 0 false false...
-
مشاعره: مشق شب
سهشنبه 30 آبان 1391 12:09
تو مشق امشب منی آنقدر می نویسم که طلوع کنی. (شاعر :کریم رجب زاده) نوشته شده توسط سحر مهربانم .......................... تو مشق هر شب من بودی و هستی اما نمیدا نم چرا هر چقدر تو را می نویسم باز کم می آورم ات ! دل نوشته ی باران
-
اشک
دوشنبه 22 آبان 1391 14:45
بغض حسرت گلوی دلم را فشرد و درد را با قطره اشکی از جنس غم بر گونه ی پیر زندگی ام غلتاند. دل نوشته ی باران
-
رطوبت بغض
یکشنبه 21 آبان 1391 16:45
رطوبت بغض هایت را لمس کردم، بغض های من نیز از جنس صدای خسته ی قلبی پر از درد است که در گلوی س کوت خفه شده است، و گاه گ اهی گوشه ی چشمم را بارانی می کند. دل نوشته ی باران
-
مشاعره: رویای تو
چهارشنبه 10 آبان 1391 12:41
تو نیستی... اما روی ای بودنت تمام هستی من است. تو نیستی و من تمام نبودنت را در شب تاریک تنهایی ستاره ی اشک می چینم. در شب خیال بودن و ماندنت پر می کشم به آسمان رویای تو. دل نوشته ی باران ...................... شهاب باران می کنی شبهای مرا هر جا که باشی. رویای تو بهانه زنده بودنم می شود رویایت را از من مگیر. (آزاده . م...
-
مشاعره: هوش زمان
یکشنبه 7 آبان 1391 19:26
هوش وقت را به نبض خسته ی باد می سپارد. استاد منصور خورشیدی ......... آری ثانیه ها گویا قصد رقابت دار ند دو ان دوان از پی هم می گذرند و عمر و جوانیم را به دنبال خود می کشانند . اما چاره ای نیست! تنها امید و لبخند را همراهشان می کنم تا در بین شان محو نشوم. دل نوشته ی باران
-
مشاعره: افسانه ی رود
شنبه 6 آبان 1391 10:46
افسانه ی رود با تبار باستانی ایش آفتاب را در کویر می نشاند. استاد منصور خورشیدی .... .......... این روزها زمین دل خشکیده است رود افسانه ای بیش نیست دل ع طشان در پی جرعه ای مهر و عشق دست به دامان برکه شده است غافل از اینک ه د ریای آرامش در گ وشه ای از دل نهان ا ست. غرق شو در دریای بی کرانش تا آفتاب غفلت و ناامیدی را در...
-
عید قربان مبارک
شنبه 6 آبان 1391 10:40
دلم قربانگاهیست... تا ذبح شود روحم . جانم قربانی توست دوست داشتن هایت در رگ هایم جاریست. ...... در صحرای عرفات دلم قربانی می کنم روح و جان و عشق اسماعیلی م را تو فقط ابراهیم من باش. ..... قربانی می ک نم ز نده بودنم را تا نفس هایت را در هوای عشقی پاک ب ه عمق دلت دم بدهی. ..... اسماعیل قربانگاهت می شوم کافیست عشق را در...
-
در جستجوی تو
سهشنبه 2 آبان 1391 20:17
در آسمان ها جستجویت کردم ستاره و ماه و تاریکی شب را یافتم. در زمین حیران در پی تو گشتم اما ج ز سبزی درختان و ماهی و زل ال ی آب و نفس های بریده بریده ی بنده هایت چیزی نیافتم. به کدام راه روم؟ به کدام عبادتگاه سجده زنم؟ به کدام مخلوقت روی زنم؟ آه دلم حیران توست و در بیابان غفلت و دوری از تو لبان دلم ترک خورده است. تشنه...
-
پایان مهر
سهشنبه 2 آبان 1391 14:04
مهر پایان گرفت، اما مهر تو تا ابد در دلم جان بگرفت. پاییز خوشبختی را بدرقه ات خو ا هم کرد تو فقط گل مهر و عشق را در دلم قلم بزن. دل نوشته ی باران
-
گل یاس من
دوشنبه 1 آبان 1391 11:49
با تو ل د عش ق تو گلی کاشتم از جنس یاس محبت. هر روز صبح پنجره احساس را می گشایم رو به سوی بودنت تا مست شوم از بوی عشق . تمام آرزو و امید فردایم گل یاسی بود، در گلدان دلم . آب و کودش عاشقانه های دل مجنونم بود. من عشق دادم، و گل یاس بوی خوش آرامش. روزها از پی هم می دویدند و دل نابینا از عشق گل یاس. آسمان چشم حسادت بگشاد...
-
اجبار...
شنبه 29 مهر 1391 20:27
اجباریست بر روح و جانم. اجبار... عشق را زیر خاک دل دفن کرد، دل را به مرگ محکوم کرد، روح را سرگردان کرد. اجباریست بر تمام بودنم اجباریست بر نفس کشیدنم. دل نوشته ی باران
-
تارهای واهی عشق و مهر
سهشنبه 25 مهر 1391 01:03
داشتم زندگی ام را می کردم آمدی و غرق در رویایم کردی و رفتی غرق تلخی تنهایی و نامهربانی . مثل تارهای عنکبوت بر دلم تنیدی و همه ی دنیا را بر چشمان شادیم بستی . اما دل خسته ام از تارهای واهی عشق تو به ستوه آمده است . چنگ می زنم بر تارهای تنیده از توهم عشق و مهرت می گذرم از این دنیای ریا و بی مهری و عشق . آه آزادی... نفس...
-
قفس تردید
سهشنبه 25 مهر 1391 00:38
دل به دنبال عشق بود و ناگه اسیر گشت زندانی قفس تردید گشت. فریاد که دل گشت اسیر و عشق نافرجام. دل حیران زده ام در حسرت جرعه ای عشق می سوخت و پل تردید ویرانش ساخت. آه می کشم تمام آزادی را، که اکنون زیر خروارها آوار تنهایی و حیرانی دفن شده ام. دل نوشته ی باران
-
پاییز، زیبا سرای عشق
جمعه 14 مهر 1391 16:27
دختر پاییز ... ای زیبا سرای عشق دمی بنواز آرامش را بر دل خسته ام، با ترنم باران مهری آشنا. دل نوشته ی باران
-
لبخند پاییزیت
سهشنبه 4 مهر 1391 13:47
شادی پاییز را رهسپارت کردم، لبخند پاییزیت را برایم پست کن، صندوق پستی دلم خالیست. دل نوشته ی باران
-
خیابان مهر
دوشنبه 3 مهر 1391 14:18
یادت هست؟ آن دختر نابینا با عصای سپید دل صدایت زد آقا خیابان مهر کدام است؟ تو گفتی: خیابان مهر نداریم ! بدون هیچ حرفی از کنارت گذشت. آن نابینا من بودم که دلم روشن بود، اما چشمانم در حسرت دیدار مهر نابینا! دل نوشته ی باران
-
دختر پاییز
یکشنبه 2 مهر 1391 12:16
دختر پاییز ای زیبا سرای عشق دمی بنواز آرامش را بر دل خسته ام با ترنم باران مهری آشنا. دل نوشته ی باران
-
بوی پاییز
شنبه 1 مهر 1391 10:03
بوی خوش پاییز، یک فنجان چای داغ. شال گردن عشق را محکم تر گره بزن. با دستکش های امید دستان دلت را گرم کن. با لبخندی از جنس مهر زردی پاییز را سبز کن. دل نوشته ی باران
-
دختری به نام پاییز
چهارشنبه 29 شهریور 1391 13:05
دختری به نام پاییز، دختری زیبا با لبخندهای پیاپی از جنس مهر، با موهایی پریشان در دست باد، برگ های زرد غصه اش را بر زمین حسرت می ریزد و شاخه های احساسش را عریان می کند، شانه های محبتش مهمانسرای گنجشکهای آواز خوان مهاجر است، زمین دلش خیس از غصه ی رهگذران. سکوت تنها ترنم اوست، با خورد شدن برگهای خشک و زرد غم زیر پای...
-
ستاره های اشک
جمعه 24 شهریور 1391 16:08
شب است و دلتنگی موج می زند در برکه ی خشکیده ی دلم. . دلتنگی و غم چنگ می زند بر دلم و باران چشمانم خیس می کند تمام موهای خفته در رویای نوازش های تو را. . سر بر بالش تنهایی می گذارم و ستاره های اشک را بر گونه های غم می چینم. دل نوشته ی باران
-
یوسف من
جمعه 17 شهریور 1391 19:17
یوسف من... باز آ و کور چشمی نبودنت را با پیراهن وصال بینا ساز. یوسف من... یعقوب و کنعانیان خوشبختی و آرامش را رهسپارت کردند. می دانم روزی رسد! که بوی آمدنت را استشمام خواهم کرد. می سپارمت به مهربانی که امید من است. تقدیم به داداش عزیزم که همه ی عشق منه دل نوشته ی باران
-
یاس های امید و عشق
دوشنبه 13 شهریور 1391 12:28
پنجره دلم را رو به سوی باغچه احساس می گشایم تمام یاس های عشق را استشمام می کنم. شاید زمین مرده باشد اما امید و عشق نمی میرد. نگاهم را به آسمان امید خدایی می دوزم و تمام قطرات باران عشقش را با تمام وجود لمس می کنم. روزی رسد که خیس شود زمین بی عشق و سبز شود از محبت و مهر بی کران پروردگار. دل نوشته ی باران
-
می نویسم از برای تو
شنبه 11 شهریور 1391 11:04
می نویسم از برای تو قلم احساس را با جوهر عشق بر صفحه سپید قلبم می کشم. شعر می شوم از برای تو می سرایم غزل چشمانت را. حرف حرف اسمت را در غروب دلم می نویسم تا تو باشی طلوع فردایم. دل نوشته ی باران
-
چشمان تو
شنبه 11 شهریور 1391 10:57
چشمان آسمانیت ... نگاه دلم را به ستاره عشق تو بند می زند تمام عاشقانه هایت را از پشت پلک های طنازیت به نظاره می نشینم. نیم نگاهی ازتو و اسیر شدن دل از من. چشمان سحرآمیزت دلم را تمام عشقم را طلسم خود ساخته. به کدامین ورد تمام شوم در عمق نگاه دلربایت؟! دل نوشته ی باران
-
مشاعره:جام شراب چشمانت
پنجشنبه 9 شهریور 1391 13:10
با این شراب ها مست نمی شوم دیگر باید دوباره سراغ چشمهای تو بیایم. مامان زهره مهربونم(خانم حاجیان نازنین) .............. چشمهای تو جام شراب یست که با هر نگاه سر میکشم عاشقانه های مهرت را مست می شوم در هوای تو. غزل چشمانت را از من نگیر که تمام می شوم بی نگاه تو. دل نوشته ی باران
-
مشاعره: شعر فقط تو...
چهارشنبه 8 شهریور 1391 14:31
شعر فقط دل نوشته های تو قلم فقط قلم زیبای تو فروغ دیگر کیست وقتی من عاشق ترین حوا را در کنار خویشتن دارم شاملو را نمی شناسم وقتی طنین صدایت در گوش هایم بیداد می کند تو ای زیباترین شعر خدا اشعارت را بر لبانم جاری کن باشد که ایمان آورده،از بندگان خاص درگاهت شوم. حامی تنها ............... شعر بهانه ای ایست برای تکرار...
-
مشاعره:روح آرزوها
سهشنبه 7 شهریور 1391 11:13
جای چیزی شبیه روح در تنم خالیست شب از پس غبارهای دیرینه خواب هزار ساله ی آرزوها را می بیند هنگام فرو ریختن چه خوب مأمنی ست دیوار. شکوفه سلیمانی عزیزم ...... روح آرزوها و رویاهایم از کالبد بی جان دلم خالیست تمام امید و آرزوهای بودنت را در بستر تنهایی و حسرت نبودنت به خوابی هزار ساله سپردم. دل نوشته ی باران