-
مشاعره: قطار آرزوها...
دوشنبه 6 شهریور 1391 17:39
می دانی آن زمان که رفتی قطار آرزوهای من با تو رفت من ماندم بی هیچ آرزویی و چقدر غمگین است آنکه آرزویی ندارد. آزاده. م ...... عزیزتر از جانم من نیز با دور شدن قطار جدایی و فراغ اشک های نبودن تو را بر ریل های فاصله ها به یادگار گذاشتم. تمام آرزوهایم را با نبودنت در بستر غم و تنهایی به خواب سپردم. دل نوشته ی باران
-
بوسه ی خاک ...
یکشنبه 5 شهریور 1391 12:34
بوسه می زنم خاکی را که جای پای عشق تو برآن حک شده است. . بی بهانه می بارم و بوی نم خاک احساس را بر دلم می پراکنم. دل نوشته ی باران
-
غزل ناگفته ی من
یکشنبه 5 شهریور 1391 12:27
هر روز و هر شب می سرایم تو را تو را که تمام غزل های ناگفته ی منی. . می نوازمت با گیتار عشقی که نوایش تمام دوست داشتن های توست. دل نوشته ی باران
-
مشاعره:بوی پیراهن تو...
شنبه 4 شهریور 1391 19:42
بوی پیراهن تو آمده نکند قصد بازگشت داری یوسف من چشمهایم را نوری نمانده است مرا بیش از این در انتظار نگذار. آزاده. م .................. مدتهاست پیراهن آمدن و ماندنم را با پیک نسیم فرستاده ام تو مرا خواهان باش من با تمام دل و جان می آیم. بوسه می زنم چشمان مهربانیت را که هر دم عاشق تر و دیوانه ترم می سازد. دل نوشته ی...
-
چشم انتظار
جمعه 3 شهریور 1391 03:23
عزیزتر از جانم ... چشمان انتظارم را به پیراهن آمدنت می دوزم . هر شب در پس پرده دلتنگی برایت غزل عاشقانه سر می دهم و چشمانم نبودنت را می بارد . دل نوشته ی باران
-
مشاعره: روزگار می گذرد...
سهشنبه 24 مرداد 1391 19:52
روزگار خواهد گذشت حتی بی من! چگونه اش را نمی دانم! حتی اگر هم به سختی باشد این نیز هم بگذرد. (آزاده.م)مهربونترین دوست و خواهرعزیزم ............ روزگار می گذرد ... شاید بی تو! اما زمان می ایستد بی تو! قلبم تپشش را متوقف می کند بی تو! چشمانم بینای اش را به جاده انتظار آمدنت تقدیم می کند! دستان خالی از حضور تو به پنجره...
-
کاش...
سهشنبه 24 مرداد 1391 02:24
کاش... در آسمان لاجوردی روی شانه ی ابر سبک بال و تازه نفس تکیه می دادم و مرا تا شهر آرامش می برد . انتهای آسمان شهرمان که من باشم و تو . کاش پرنده ای بودم بال می زدم و دور می شدم از این همه هیاهو و ناآرامی که چنگ می زند به دلم . کاش ستاره ای بودم و شبها در دل کویر چشمک زنان روشنایی و امید می دادم . کاش خورشیدی بودم...
-
بی وفایی
سهشنبه 17 مرداد 1391 17:36
تکیه دادم به دیوار دلتنگی ... زیر لب زمزمه کردم بی وفایی ات را و چشمان غم زده ام به وفای عشقت بارید. دل نوشته ی باران
-
مسافر من...
دوشنبه 16 مرداد 1391 12:40
مسافرمن تو خواب رفته ای و من تا سپیده دم نگاهم را به چهره معصوم و دوست داشتینت سپردم تا تمام خاطرات کودکی و بزرگ شدنمان در حیاط قدیمی را به تصویر بکشم. تمام شیطنت های کودکی ات را که لبخندی آرام بر لبانم می نشاند. تمام تنهای ام را با نقش زیبای با تو بودن و خوشبختی تو فراموش میکردم . اما تو قصد دوری را در سر پروراندی من...
-
مشاعره:موسیقی مرگ
یکشنبه 15 مرداد 1391 17:12
موسیقی عجیبی ست مرگ... بلند می شوی و چنان آرام و نرم می رقصی که دیگر هیچکس تو را نمی بیند. (گروس عبدالملکیان) نوشته شده توسط خانم حاجیان(مامان زهره جونم) در وبلاگشون(باران) ........ نت رفتنت... موسیقی مرگ من است. هر گاه دلم... از یاد تو... وجودتو... غافل شود موسیقی مخوف مرگ جدایی و فراق شروع به نواختن می کند گوشم را...
-
مشاعره:نفس های تو...
شنبه 14 مرداد 1391 18:06
نفسم بند می آید در هوایی که درد دارد نفس کشیدنت جان می دهم به دل«باز» ت دلباخته ی عشق بازی. (شایان شایان) ................ نفسم بند می آید در هوایی که نفسهای تو بند می شود. نفس تو حضور خداست این بودنت را از من مگیر. دل نوشته ی باران ............... کاش... هوای نفس کشیدنت بودم که به هر دمی ببوسم قلبی را که محل اسکان...
-
مشاعره: دستهایت را دوست دارم...
جمعه 13 مرداد 1391 17:49
دستهایت را دوست دارم حتی وقتی در بای بای لحظه ی بدرود برای روزها از دستهایم جدا می ماند. (هاجر.ه) .................................................. دستهایت را دوست می دارم آنگاه که دستهای پر اشتیاق مرا می گیرند دستان مهرت را به نشانه ی سلام و آغازی دوباره تکان بده بدرود گفتن را کمی به تاخیر انداز. دل نوشته ی باران
-
مشاعره: دعا کردم تو را ...
جمعه 13 مرداد 1391 17:28
دعا کردم تو را بازم با چشمی که نخوابیده... (محمد حاجی زاده) ..................................................... دعا کردم تو را در نیمه های شب تنهایی ام . دلم را سپردم به دعای سحری که صدای هق هق ام را شنواست . چشمم از بی تابی تو خواب ندیده چشمم همچو دستانم رو به سوی آسمان امید تو را دعا می کند تو را که عزیز تر از...
-
بانوی من
جمعه 6 مرداد 1391 16:34
بانوی من ... موج نگاهت مرا به عمق دریای مهربانیت کشانده. با پاهای تاول زده از بی مهری و تنهایی بر شنهای ساحل دلت قدم نهادم با چوبکی از جنس عشق نامم را حک کردم. می دانم می دانم! آنقدر ساحل عشقت پهناور است که با تمام وجود شنهای دلت را بی حرکت می گذاری تا نامم بر هم نخورد زیرا تمام نامهای حک شده را با تمام وجود نگه داشته...
-
پرنده ی آسمان بهشت
دوشنبه 2 مرداد 1391 15:34
م: مهربانیت رود ایست جاری بر دلهای خسته. ر: روح بزرگت پرنده ی آسمان خدایست که اوج می گیرد تا آسمان بهشت. ت: تمام مهر و وفا و گذشت را از چشمان آرامت وام گرفته ایم. ض: ضامن تمام گناهانم باش تا شافعم باشی در پیشگاه پروردگار ی: یال اسب را دیده ای که چه زیبا طنازی می کند برای نسیم تو همچو یال اسبی مانی که در هوای عشق خدایی...
-
تشنه ام...
سهشنبه 27 تیر 1391 18:59
تشنه ای هستم... در بیابان تهی از عشق و دوستی تهی از انسانیت و ایثار تهی از مهر و وفا . به دنبال جرعه ای از عشقم عشقی که مرده است عشقی که ذره ذره خشکیده! . شاید سراب می بینم؟! . تشنه ام ... تشنه ی روحی که پرواز کند در سرزمین عشق خدایی . تشنه ی دوستی مهر صمیمیت عشق . خدایا سیرابم کن از این عشق خدایی ات که انسانیت است....
-
بغضی نا خواسته
یکشنبه 25 تیر 1391 15:07
ای خدای عاشقانه ها دل گرفته ام ابر یست اما جرات باریدن ندارد . بغضی نا خواسته چنگ می زند بر دل زخم خورده ام . می فشارد گلویم را تا ناگفته ها خفه شوند در سکوتی ممتد. دل نوشته ی باران
-
صبح امید
شنبه 10 تیر 1391 16:16
هر روز نو شدن می طراود صبح امید روشنایی می دهد پنجره احساس را رو به سوی باغ دلم می گشایم گنجشکها آواز خوش عشق خدایی سر می دهند. دل نوشته ی باران
-
گل دوستی
پنجشنبه 8 تیر 1391 18:11
پنجره ی دل را هر روز صبح رو به سوی باغچه احساس می گشایم تا گلهای دوستی را به نظاره نشینم. تقدیم به همه دوستای گلم دل نوشته ی باران
-
ولادت امام سجاد مبارک
دوشنبه 5 تیر 1391 18:42
ای عابد دشت کربلا ای حامی کودکان صغیر حسین ای تب دار عاشق راه خدا ای شافع من در روز جزا تو چه آیتی از جانب پروردگار که این چنین جهان را مدهوش ساختی؟! . زین العابدین... ای بهترین عابد درگاه خدا لحظه روئیدن وجود پاکت دو عالم به پایکوبی بر خواستند . آواز خوش پرندگان رقص گل سرخ سبزی دشت خزان زده دل همه از آمدنت خبردهند....
-
صدای کارون... من...تو... ما...
دوشنبه 5 تیر 1391 16:41
صدای گرفته ام آنقدر بلند است که دیگر شنیده نمی شود صدای دلشکستگی مردمم صدای کودکان معصوم محله که از بازی در کوچه ها محروم اند صدای پیرزن همسایه که هر غروب تماشای بازی و شادی کودکان تنها دلگرمی اوست صدای خیابان های پر ازدحام از مردم شهر صدای پل های کارونم که چه زیبا قد برافراشته اند و عظمت کارون را به رخ می کشانند صدای...
-
ولادت حضرت عباس
یکشنبه 4 تیر 1391 18:03
گل خوشبوی علی آمده است هم نفسِ... غم خوار حسین آمده است امروز بوی خوش عشق مشام گل خوشبوی بهار بهشت آمده است. مولود عباس اسوه وفا و اعیاد شعبانیه بر دوستان گلم مبارک دل نوشته ی باران
-
خاک بی اعتنایی
پنجشنبه 1 تیر 1391 19:16
ای سرزمین آفتابی... ای کارون خروشان از شادی کجاست آن همه شادی و سرور؟!... کجاست آن شرجی های جنوب؟!... با تمام شرجی و گرمایت دلم را گرم می کردی و موج لبخند رضایت بر لبانم جاری. اما افسوس!... دیگر نه از آسمان آبی و آفتابی ات خبری است نه از کارون پاک و زلالت!... من مانده ام با خاکی از بی اعتنایی... من مانده ام با کارونی...
-
مرگ
سهشنبه 30 خرداد 1391 18:01
مرگ ... تمام شدن خنده های توست مرگ ... رها کردن آرزو و رویاهایت به دستان بی رحم فراموشی ایست مرگ ... لحظه ای است که نگاه زیبایت را از من بگیری مرگ ... لحظه ی ناامیدی است مرگ ... نبودن تو در واژه های زندگی ایست مرگ ... لحظه ی حس نکردن عشق در اعماق وجود توست و مرگ تدریجی من...بی تو بودن است. دل نوشته ی باران
-
شکوفه ی امید
پنجشنبه 18 خرداد 1391 22:58
شکوفه امید در دلم جوانه بزن که دلم به انتظار شکوفه ای تازه بس نشسته است. دل نوشته ی باران
-
پدرم روزت مبارک
دوشنبه 15 خرداد 1391 17:45
دستانش بوی محبت چشمانش غزل عاشقانه ی مهر لبخندش هدیه ای آسمانی آغوشش امن ترین مکان دنیا نوازشش درمانگر دردها او کسی است که نامش پدر است. پدر عزیزم تمام زندگیم روزت مبارک این روز بزرگ رو به تمام پدران مهربون و زحمت کش و همچنین پدران آینده ی این مرز و بوم تبریک میگم. دل نوشته ی باران
-
تو فقط باش!
پنجشنبه 11 خرداد 1391 16:01
ترنم نفس های گرمت گوش نوازی صدای دلربایت نگاه های معصومانه و عاشقانه ات شعر می شوند برای دل خسته ام. جانم تازه می شود روحم پرواز می کند رهای رها... باغچه کوچک دلم رنگ و بوی تازه به خود می گیرد. فقط تو باش ! تا بنوازم برایت ساز عشق را... رود می شوم... تا جاری شود احساس محبت آسمان می شوم... تاچتر شوم برای غصه هایت باران...
-
حسرت انتظار
سهشنبه 9 خرداد 1391 13:20
جام شراب عشق تو را سر کشیدم مست شدم از تصویر خیال تو روحم را از جان جدا ساختم از برایت اما افسوس !... که تو روحم را... جانم را... میراندی از این حسرت انتظار. نگاه کن به چشمانم که از انتظار... چگونه بر جاده خیال آمدنت سوسو می کند چگونه دستان پر اشتیاقم به سوی آمدنت دراز شده است چگونه این دل پر از غصه ام تکه تکه شده است...
-
دلم آرامش می خواهد...
جمعه 5 خرداد 1391 16:44
خدایا مرا برهان... از این دیار درد و بی کسی خدایا پس کجایی مثل یک کودک بی پا دستانم را بگیری؟! تا راه رفتن بیاموزم. کجایی که با نوازش خدایی ات دلم را لمس کنی و نوازش های مهرت را احساس کنم بسا آرام گیرم. دلم تو را می خواهد... که در خلوتی در گوشه ای از این دیار پر از درد... در این دیار غربت پر ز هیاهو من باشم و تو ....
-
سکوت؛ دلتنگی؛ تنهایی؛ خدا...
یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 15:45
وقتی دلتنگ می شوی ... وقتی خود را تنها می بینی وقتی فریادت در گلو خفه شده است وقتی با دل گرفته ات ... تمام دنیا برایت هیچ می شود به که بگو ای؟!!! به که پناه ببری؟!!! کلمه کلمه اینها در دل آتش گرفته... خاکستر می شوند دود می شوند. چون کسی نیست فریادت را بشنود... فقط سکوت... سکوت... دلتنگی... خستگی... تمام زندگی ات شده...